«فصبّ عليهم ربّك سوط عذاب»(1) ، «إنّ ربّك لبالمرصاد»(2) آن هنگام كه گروهي فرمان خدا را پاسخ مي گويند و دعوتش را لبيك، همان وقت ياري خدا است و پيروزي نيز فرا مي رسد.
دسته دسته مي آمدند مزدوران روبَه صفتي كه كتف هايشان بوي ضحاك مي داد و دست هايشان بوي دسيسه.
مي آمدند امّا به نيستي مي شتافتند. مي آمدند، ولي نمي دانستند: «وجعلنا من بين أيديهم سدّاً و من خلفهم سدّاً فأغشيناهم فهم لايبصرون»(3)
نمي دانستند كه حماسه آفرينان با سينه هايي گشاده در مشرق استقامت ايستاده اند تا تجاوز و تهاجم جانيان بي روح را به آتش بكشند.
مردان حماسه و خون، مرداني از قبيله كربلا و ياراني از عشيره عاشورا كه يقين داشتند رفتن تا خدا، بهايي جز جان نمي خواهد.
گردان گردان ايمان و لشكر لشكر مجاهد در راه بود تا درس سنگيني به كوردلان تهي مغز دهند و آن ها را معدوم معركه كينه توزي و مكرورزي خويش كنند؛ فداي زياده خواهي نفسْهايشان.
پی نوشت:
1. الفجر ﴿89﴾ : 13.
2. الفجر ﴿89﴾ : 14.
3. يس ﴿36﴾ : 9.