جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد
نـــاخــودآگـــاه به سمت تو تــمایل دارد
بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم
مانـــــده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد
شاید این باغــــچه ده قرن به استقبالت
فــــرش گسترده و در دست گلایــــل دارد
تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
مـــــاه مخفـــــی شدنــــش نیز تعادل دارد
کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز
می خــــرم از پســــــرک هر چه تفـــــال دارد
یـــــازده پله زمین رفت به سمت ملـــکــــوت
یــــک قدم مــــانده زمین شوق تکامـــل دارد
هیچ سنگی نشود سنگ صبـــورت ، تنــــها
تکیــــه بر کعبـــــه بزن ، کعبــــــه تحمل دارد…
«سید حمیدرضا برقعی»