هر 11 ماه سال يك سو و اين يك ماه سوي ديگر و هنوز كفه اين يك ماه سنگيني مي كند!
يازده ماه دل مشغولي هايت چيزهاي حقير است و سخيف دنيوي و عمرت به بطالت مي گذرد و بيهودگي! اما اين يك ماه كه از راه مي رسد، آيين ديرينه سحرهاي معهود به رويت رخ مي گشايند، تا با زبان اشك و دعا از اسرار غيبيه سحرهاي رمضان پرده برداري كني.
تمام اين يازده ماه، اگر آيينه فطرتت در غبار جهل و ناآگاهي تيره مي شود، اين يك ماه آنقدر برايت خلوت هاي پرشور مهيا كرده اند كه اگر اندك همتي كني، به فطرت نخستينت باز خواهي گشت.
از بزم شاه و گدا شنيده اي و اين يك ماه همان بزم شاه و گداست!
اين يك ماه ميهمان ميزباني هستي كه با آن همه ميهمان، اما گويي فقط تو را مي بيند، حرف هاي تو را مي شنود و همة اين بزم را فقط براي تو برپا كرده است تا بخواني اش: <خلصنا من النار يا رب> …
به ميهماني ميزباني آمده اي كه به دست هاي خالي ات نگاه نمي كند، به كوله بار گناه آلودت نظر نمي افكند، تا وقتي مي خواني اش، استجابتت نكند! اين زبان الكن هر چقدر هم از فرط توبه هاي دروغين در لكنت بماند؛ باز هم نگاه مهربانش هر چه بخواهي، عطايت مي كند.
با اين ميزبان غريبي نكن؛ هر آنچه بغض ناشكفته داري، رها كن. تأخير و درنگت را ناديده مي گيرد و شرمساري از بدعهدي ات را …
اما يادت باشد، تا چشم بر هم نهي اين يك ماه گذشته و فصل ميهماني به پايان رسيده است!
يادت باشد ديگر بار فصل ميهماني هست؛ اما دل خوش مكن كه اگر دوباره بدعهدي كردي، فصلي ديگر و ميهماني ديگر ظرف اِنابه و توبه ات را لبريز از استجاب مي كند!
اين ميهماني كه ظرف انابه و توبه ات را بر خوان گسترده بزمش مي نهي و او بي دريغ و با مهرباني آن را پر از استجابت مي كند؛ چنان از اين استجابت در يازده ماه ديگر بهره بگير كه گويا ديگر ميهماني بر پا نخواهد شد و اين آخرين ميهماني است و آخرين فرصت براي درمان دردهايي كه هيچ طبيبي جز او ندارد.
شايد تا ميهماني ديگر نباشي …