اگر اشاره کنی کائنات می لرزد
همین که دست قلم در دوات می لرزد
به یاد مهر تو چشم فرات می لرزد
نهفته راز «اذا زلزلت» به چشمانت
اگر اشاره کنی کائنات می لرزد
«هزار نکتهء باریک تر ز مو اینجاست»
بدون عشق تو بی شک صراط می لرزد
مگر که خار به چشمان خضر خود دیدی
که در نگاه تو آب حیات می لرزد
تو را به کوثرو تطهیرو نور گریه مکن
که آیه آیه تن محکمات می لرزد
کنون نهاده علی سر،به روی شانهء در
و روی گونهء او خاطرات می لرزد
غزل تمام نشد،چند کوچه بالاتر
میان مشک سواری فرات می لرزد
سپس سوار می افتد ،تو می رسی از راه
که روضه خوان شوی اما صدات می لرزد
وعصر جمعه کنار ضریح روی لبم
به جای شعر دعای سمات می لرزد …
«سید حمیدرضا برقعی»
کیست این گل که چنین شعله به دامان دارد؟
کیست این گل که چنین شعله به دامان دارد؟
این گل سرخ که این زخم فراوان دارد
این کبودآبی نیلی که به خود می پیچد
غمی اندازه ی دریای پریشان دارد
پشت این در، پر جبریل امین گسترده ست
این گل سرخ مقدس به خدا جان دارد
این گل سرخ که پوشانده تنش را آتش
بر لبش زمزمه ی سوره ی انسان دارد
دیدن یک گل نشکفته در آتش، سخت است
صبر این فاجعه را کوه و بیابان دارد
نسبت آتش و گل چیست در آیین شما؟
گل ما رابطه با کوثر قرآن دارد
آه اگر خون گل سرخ بجوشد از خاک
فصل در فصل، زمین، داغ نیستان دارد
«مریم سقلاطونی»