به بهانه آخر ذيقعده شهادت امام جواد(ع)
شب بدي است نفسها به خاك افتاده است و مـاه بــاديــه حــتي به خـاك افتاده است
زمـين مـدار نـخواهـد شنـاخــت بـعد از اين چه آتشي كه در خواب خاك افتاده است
من مردي را ميشناسم از تبار آسمانيان كه سرزمينهاي آفتاب مقيم چشمانش بودند و فصاحت و بلاغت، غوطهور در گفتارش؛ مردي كه دانش پر قدرت او دستان معتزله را در دستان شكست گذارد و «يحييبن اكثم»ها را به گنداب فخرفروشي خودشان نشاند كه پاي برگههاي عجز خويش را امضا زدند؛ مردي كه علم غيبي و گستردگي دامنه دانش و علمش، مشكلات بزرگ و حل نشده فقهي و علمي را حل و فصل ميكرد و تا آنجا شگفتي دانشمندان و پژوهشگران اسلامي را بر ميانگيخت كه در محضرش زانوي تواضع بر زمين مينهادند…
من مردي را ميشناسم كه نور خدا بود در زمين كه هرگز خاموش نشد و هر روز بيش از پيش روشنتر و پرفروغتر شد؛ مردي كه دستهاي كرامت و اعجاز بود؛ هديه آسماني براي خاك نشينان؛ چشمهاي مالامال از حرمت دعا؛ مردي كه دستهايش هميشه عطر گلهاي بهشت را ميداد و دعاهايش رنگ اجابت داشت؛ دستهايش جود و كرم را معنا ميكرد و غصههاي زيادي را از لبهاي اهالي عشق ميزدود؛ مردي كه عشق از او معنا ميگرفت و خورشيد از دستهاي او بر سر مردم نور و مهرباني ميپاشيد؛ مردي كه سخنش در گوش زمان جاري است: «آن گونه نباش كه آشكارا (و در منظر مردمان) دوست خدا باشي، اما در نهان (و دور از چشم ديگران) دشمن او به شمار آيي»؛ مردي كه اندرزش را هنوز از پس گذشت اعصار ميتوان شنيد: «از رفاقت با آدم بد بپرهيز؛ به درستي كه او شمشير كشيده ميماند، منظرش نيكو و آثارش زشت است»…
امام مهرباني، امام جود و سخا و كرم كه جهل و نافهمي انسانها از يك سو و جور سلاطين زمان از سوي ديگر دست در دستم هم نهاد تا او را كه وارث علم هشت اقيانوس بيانتهاي امامت بود، مغلوب كند؛ غافل از آنكه او برگزيده خداوند بود و سينهاش گنجينه اسرار اسلامي؛ درياي دانش و معرفت او كجا و حباب جهل و نافهمي آنان كجا…
اين واژهها تاب نميآورند گفتن از فراقش را و او آرام و سبكبال پر گشود… اين واژهها چگونه داغ فراقش را به تصوير درآورند كه بي او زيستن و زنده ماند، حياتي بيارزش بيش نيست… اينك زمين بر مدار اندوه ميچرخد و سيارههاي درد، منظومهاي از عزا را پديد ميآورند؛ آسمان رنگ خون به خود ميگيرد و اين ندا در زمين و زمان ميپيچد… «انا اليه راجعون»…