به مناسبت اول ذيحجه ازدواج اميرالمؤمنين(ع) و حضرت زهرا(س)
مظهر جوانمردي و مردانگي، مردي كه دست پرورده دردانه آفرينش، پيامبر خاتم(ص) بود، با تمام عظمت و پاك دامنياش، با تمام بلنداي روحش، بر روي خاك تنها مانده بود و در روي زمين تنها گام بر مي داشت و تنها نفس مي كشيد. هيچ كس همتاي او نبود. هيچ كس هم طراز و محرم درد دل و آرزوهايش نبود. هيچ آفريدهاي تاب برابري و همسري با او را نداشت و اين درياي بيكرانه، تنهاي تنها مي زيست!
يك تنهاي ديگر هم بود؛ بانويي كه در آغاز راه زندگاني خويش بود و در عصمت و پا كدامني، در علم و حلم و وقار و حكمت مانند نداشت؛ بانويي كه خون مقدس رسالت در رگ هايش جريان داشت و دانش لايزال خداوندي چون گنجي در سينه اش نهفته بود؛ بانويي از نسل نور، از نسل حق پرستي و توحيد، از نسل تقواي بيپايان؛ بانويي كه مصداق عفت بود و هيچ مردي هم نفسي با او را لايق نبود. چه بسيار مردان شهر و قبيله و بزرگان دور و نزديك، به خواستن او جان پيشكش ميكردند و تمام هستي را در كف مينهادند، اما نه، اين معصوم، اين فرشته انساننما، اين روح مجرد قدسي، سهم هيچ -يك از آنان نبود.
جسارت میطلبید خواستگاری کردن از فاطمه ای که کوثر در حق او نازل شده بود و خیر کثیر بود این دخترِ کاشانه وحی…آنها که نه قدر خود میشناختند و نه عظمت عصمتی به بلندای فاطمه(س) را، جسورانه پای پیش نهادند و طالب همسری دختری شدند که در کوران سختیهای تبلیغ وقتی پدر زخمخورده سنگ کین دشمنان مشرک بود، مادرانه زخمهاي پیشانی و دست و روح پدر را التیام می داد و “امابیها” گوارای وجودش می شد از زبان پدر ختمالمرسلینش…
و اینها چه میدانستند که خدا خود عهدهدار انتخاب همسر حبیبه پيامبر خود است؟!
اما… آنکه قدر حضرت فاطمه(س) میدانست و عظمت روح و اندیشه و ایمان او مسحورش کرده بود، پای لرزان و لکنت بر زبان و عرق بر پیشانی و چشم حیای دوخته شده بر زمین خانه وحی، طالب همسری حبیبهالله شد از رسول خدا(ص).
خدا تقدير عاشقانهاي در نظر داشت، داستان زيبايي را رقم زده بود از روز ازل؛ از آن هنگام كه انسان به«الست» خداوند «بلي» گفت؛ از آن دم آغازين كه خدا تمام سرنوشت هاي زميني را در لوح محفوظ خويش نگاشت…
و خدا سرّ آن داشت كه روزي بر روي اين خاك پر فتنه و پر آشوب، در جايي از اين جهان پر ماجرا، دو درياي آبي و پاك به هم بپيوندند و اقيانوسي نامتناهي پديد آورند؛
بر آن بود كه اين دو درياي تنها، روزي با هم يگانه شوند و اقيانوسي بسازند كه از دامان عميق و زلالش، تمام روشنيها و پاكيهاي خاك سرچشمه بگيرد.
سرانجام روزي زمان عملي شدن اين تقدير فرا رسيد و خداوند اين دو دريا را روانه يكديگر كرد؛
(مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ… يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ)
دریای وجود این معصومه کاشانه وحی مگر جز در کنار دریایی به وسعت و عظمت و زلالی خود، آرام میگرفت؟!
“أمابیها” که بعد از مادر همدم پدر بود در سختیهای تبلیغ رسالت، به سکونت در خانه مردی آرام میگرفت که در لیلةالمبیت جانش را بر کف نهاد و مشتاقانه جان نثار رسول الهی شد و این پیوند پریمن و برکت، بارزترین مصداق اجابت دعای ابراهیم(ع) است كه:
(رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَك)
و چه پیوند با شکوهی در کوچههای مدینه به شادی نشسته است…
خوشا بر حال کاشانهای پر صفا و برکت که مهبط فرشتگان خواهد بود و اینک عاشقانه منتظر آمدن عروس و داماد است …
کاشانهای که سرنوشت تاریخ را رقم خواهد زد …
پیوند دو دریای جمال فاطمی (سلام الله علیها)
و جلال علوی(علیه السلام) مبارک باد
سلام
موفق باشید.
وبلاگ زیبایی دارید.