به مناسبت 25 رجب شهادت امام موسي كاظم(ع)
چه خیال خامی دارند از زندانی کردنت! مگر می شود روحی بزرگ را که آزادگی در مکتب خانۀ چشمانش درس آزادی می گیرد، به قید و بند کشید؟…
چهارده سال پیاپی در زندان های عباسیان در ميان پاره هایی از آهن اسیرت کردند و با ذهن پوچشان بر قدرت پوشالی شان تکیه زدند تا راه هدایت مردم را ببندند؛ غافل از اینکه در عمق آن سیاهچال فریادی صاعقه خیز بودی بر سر طاغوتیان.
در طی آن سال ها خشت خشت دیوارهای زندان، به سوز ناله های شبانه ات دلخوش کرده بود و با هر تکبیرة الاحرام نمازت، آزادی را به کنج زندان دعوت می کردی.
با آنکه در بند عباسیان بودی، اما خط بطلاني كشيدي بر اسماعیلیه، افطحیه و ناووسیه تا آنجا كه هیچ کس نتوانست جای شیعه اثنی عشریه را در دل ها بگیرد.
سختي هاي تک تک لحظه های زندان را صبورانه نوشيدي تا بياموزي ما را كه چرا بنده و دوست برگزیدۀ خدا می شوی از میان انسان ها؛ صبر از سکوتت شرمنده می شد آن هنگام که نگهبان زندان دهان به ياوه سرايي مي گشود و به مادرت بي حرمتي مي كرد،با تمام اين ها تو به برهان و استدلال و منطقي ستودني فدک را با کلام زیبایت، زیبا تفسیر مي كردي…
* * *
روزها به سختی می گذشت، مریدانت زجرها می کشیدند و فرزندانت علی بن موسی(ع)، فاطمۀ معصومه (س) فراقت را به شوق دیدارت تحمل مي کردند؛ اما دنيا جاي ماندن نبود كه روزها به سیاه ترین برگۀ تاریخ رسید… شبی که سندی بن شاهک خرماهای زهر آلود را به تعارف برایت آورد.
خفاشان به شب نشسته بودند؛ مردمانی که شمع وجودت را خاموش می خواستند و تو زنداني غريب و تنها ـ به زغم دشمن كوردل ـ از بند زنجيرها رها شدي و به سوي ملأ اعلي اوج گرفتي كه بهشت انتظارت را مي كشيد…
* * *
خداوند دعایش را بهانۀ اجابت بی واسطه اش کرده است؛ پس اگر چشم هایت به گنبد طلایی اش افتاد و بی اختیار اشک در چشم هایت حلقه زد، آهسته بگو: «السلام علیک یا باب الحوائج»…
در غربت غریب بارگاه ملکوتی امام رضا (ع) در چنین روزی جز تسلیت شهادت پدر بزرگوارشان چه می توان گفت…