به بهانه 7 رمضان، 10 بعثت؛ وفات ابوطالب(عليه السلام) عموي پيامبر(صلي الله عليه و آله)
بزرگ قبيله بودي و سيد بطحا … كه نامت آرام بخش زخم هاي محمد(ص) بود و در گوشه گوشه خلوت نگاهش رد پاي مهرباني تو موج مي زد…
به رسالتش ايمان داشتي كه گفتي: <… من، پيامبر را با شمشيري ياري دادم كه همچون آذرخش ها مي درخشيد، مانند: پاسداري دل سوز، از برانگيخته ي خدا پشتيباني و پاسداري مي كنم؛ چنان نيست كه در برابر دشمنان او به آرامش و نرمش رفتار كنم و همچون شتران خردسال از نعره ي شير بترسم، بلكه مانند شيري در بيشه اي تنگ و پر درخت، در برابرشان غرشي بلند سر مي دهم!>.
از جايگاه والا و حقيقت وجودش آگاه بودي؛ چرا كه پرورش يافته دامان تو بود؛ از همين رو بود كه مي كوشيدي تا مردمان فرو خفته در جهل و غفلت و ناداني عظمت را دريابند و دست از مخالفت با مكتبش بردارند؛
le="text-align: justify;">آن گاه كه مي سرودي: <او ﴿پيامبر خدا﴾ صاحب چهره اي نوراني است كه به بركت سيماي پاك و درخشانش از ابرها باران رحمت خواسته مي شود و پناه گاه يتيمان و يار و ياور زنان شوهر مرده و بي پناه است. كسي كه درماندگان بني هاشم به او پناه مي برند و در كنار او به آسايش و نعمت مي رسند. هان اي بيدادگران! آيا نمي دانيد كه فرزند گران قدر ما محمد(ص) نزد ما راستگوترين انسان هاست و دروغي از او شنيده نشده است؟ ما به سبب شناختي كه از او داريم، هرگز به بافته هاي ناروا گوش نخواهيم سپرد. پروردگار، او را با ياري خويش حمايت فرمود و دين و آييني را پديدار و آشكار ساخت كه سراسر آن حق است، و باطل و ناروا در آن راه ندارد…>.و محمد(ص) از تو رايحه ي پدر را استشمام مي كرد، كه چتر حمايتت بي درنگ و پيوسته بر سرش سايه گستر بود…
اينك آيا كسي هست كه او را تسليت دهد؟ … كه صاحب عزاي اين مصيبت، پيش از علي(ع)، محمد(ص) است…!
آن زمان كه همه از بيراهه ها راه مي بريدند و اسلام غريب و تنها، هدف هياهوي هزاردستان هزار رنگ بود؛ صداي تو جاني تازه بر پيكر پيامبر(ص) دميد.
آن گاه كه از اسلام برادرت، حمزه، در جوار خانه خدا اطلاع يافتي، ديوارها و كوچه هاي شهر به خود باليدند كه تو آفتاب را به مكه معرفي كردي و پشتيبان رسالت محمدي بودي: <اي حمزه! در دين احمد(ص) صابر و مقاوم و آشكار كننده آيين او باش كه در اين صورت در پرتو صبر و استقامت توفيق مي يابي و در راه آن كسي كه از جانب پروردگارش به دين اسلام گرويده است، از روي راستي و حقيقت گام بردار و در كفر و بي ايماني هرگز زندگي نكن. از اين كه اظهار ايمان كردي، شاد شدم؛ بنابراين، براي خشنودي خدا، يار و ياور پيامبرش باش. اعتقاد و ايمان خود را در ميان قريش بازگو و بگو احمد(ص) ساحر نيست>.
محمد(ص) نه ماه را مي خواهد و نه خورشيد را؛ وقتي تو در كنارش قدم بر مي داري … آن گاه كه دلداري اش مي دهي:
<مبادا دست هايي كه تاخت مي آورند و آزارهايي كه به سبب فريادها مي بيني، تو را از استقامت در حقي كه براي آن قيام كرده اي، باز دارد؛ زيرا چون تو به مصيبت ها و گزندهاي ايشان دچار شوي، دست تو دست من است و در سختي ها و مشكلات جان خود را در مقابل جان تو سپر مي سازم>.
نامت را رمل هاي داغ بيابان هاي حجاز با افتخار بر لب مي رانند كه تو پشت و پناه پيامبر(ص) بودي در لحظات سخت تبليغ اسلام و در برابر تهاجم بي وقفه جاهلان كوردل او را چنين توصيف مي كردي براي ناآشناياني كه تنها نام او را شنيده بودند: <اي پادشاه حبشه! بدان كه محمد(ص) همانند موسي و عيسي(علیهم السلام)، پيامبر است. او همانند موسي و عيسي(علیهم السلام) براي راهنمايي آمده است، پس همه آن ها به امر خدا هدايت مي كنند. شما نيز با روايات صحيح و سالم، نام او را در كتابتان مي خوانيد، پس براي خدا همتا نسازيد و او را بپذيريد كه راه حق روشن است…>.
و كوردل اند و جاهل آنان كه اسلام را از تو و تو را از اسلام جدا مي دانند…
مست مي غفلت و ناداني اند آنان كه ضرب آهنگ گام هايت را بر ريگ هاي داغ شعب نمي شنوند؛ آن گاه كه در برابر تندباد حوادث قد علم كردي تا حمايت هاي بي دريغ و معنوي ات را از اسلام ابراز داري…
كه تو با اسلام بودي و اسلام با تو …از همان روزهاي آغازين رسالت حضرت محمد(ص)…:
<اي عموي بزرگوارم! تو خوب حق خويشاوندي را ادا كردي، خداوند تو را جزاي خير دهد. تو مرا در كودكي ام پرستاري و تربيت كردي و چون بزرگ شدم، ياري ام نمودي و خود در اين راه، آزارها ديدي…>.
و چه خام اند آنان كه اين سخنان را مي شنوند و نمي پذيرند و جايگاه آنان به يقين دوزخ است.