امیر گل ها (قسمت ششم)
فداكارى:
از نبرد اُحُد برگشت؛ با هشتاد زخم. فتيله ها را از زخمى وارد مى كردند و از زخمى ديگر بيرون مى آوردند [و بخيه مىزدند]. پيامبر بر او وارد شد. على(ع) همانند لقمه اى بر سفره بود. چون رسول او را ديد، گريست و فرمود:
وقتى مردى در راه خدا اين چيزها را تحمل مى كند، بر خداوند است كه به او چنين و چنان [پاداشى] دهد … .
- او در پىِ توست اگر خداوند بخواهد. «ابوسفيان»، منطقه ی «حمراء الاسد» را براى نبرد [بعدى] ما و خودش معيّن كرده است.
- پدر و مادرم فدايت، اگر مردان مرا بر سر دست حمل كنند، مى آيم.1
هنگامى كه پيامبر به مدينه هجرت كرد، وظيفه ی آوردن زنان بر عهده ی على(ع) بود. آنان را سوار شتر كرد. شب ها راه مى پيمودند و روزها پنهان مى شدند. مسافت نزديك به پانصد كيلومترى مكه تا مدينه را [به دلیل نداشتن مركب ديگر] امام پياده نورديد. وقتى بر پيامبر وارد شدند، از پاهاى حضرت چرك و خون مى ريخت.2
مجموع زخم هايى كه در نبردها تاب آورده بود، هزار زخم بود و هيچ گاه لب به شكايت نگشود.3
خود مىفرمود: «از زمانى كه آفريدگار، محمّد(ص) را [به پيامبرى] برانگيخت تاكنون، آسايش نديده ام. خدا را شكر! در كودكى مى ترسيدم و در بزرگسالى مى جنگيدم. با مشركان مى جنگيدم و با منافقان دشمنى مى ورزيدم. تا اين كه خداوند روح پيامبرش را برگرفت كه فاجعه ی بزرگى بود. [از آن زمان تاكنون] همچنان بيمناك و محتاط بودم كه جايى براى اقامت من يافت نشود. به لطف خداوند خيرى نديدم تا «عمَر» مُرد. پس چيزها [و شوراى فرمايشى] بود، … پس فلانى[عثمان] كشته شد. پس همچنان كه مى بينيد، از كودكى تا زمانى كه [اكنون] پير شده ام، شمشير مىزنم.»4
فروتنى:
اوج دانش امام، دليرى بى همانندش، نزديكى اش به پيامبر خدا(ص) و فروتنى اش برابر مردمان عادى، عبادت بى نظيرش، اقيانوس سخاوتش، نيكوكارى هاى بىشماره اش، عفو حيرت انگيزش، فرمانروايى اش بر ده ها كشور كوچك و بزرگ و … ، همه و همه، باعث نشد تا همنشين مردمان كوچه و بازار نشود و فروتنانه و خاكسارانه، توشه ی يتيمان و بيوگان را بر شانه هاى خسته اش حمل نكند. خود فروتن بود و همگان را چنين به فروتنى مى خوانْد:
ميوه ی [درخت] فروتنى مهر و علاقه [یديگران به فرد فروتن] است.5
هيچ چيز به اندازه ی فروتنى، بزرگوارى و شرافت در پى ندارد.6
هيچ كس فروتنى نكرد، جز آن كه خداوند والا بر ارجمندى اش افزود.7
با آنانى كه دست نياز به سوى تو دراز مىكنند، با خوش رويى و فروتنى برخورد كن؛ كه اگر بر تو ناگوارى پديد آيد، در ديدار با آن ها از ذليلانه رفتن به نزدشان و فروتنى در برابرشان آسوده و راحت باشى.8
فروتنى آدمى در پُست و مقام، وى را از گزند سرزنش هنگام سقوط [و عزل از مقامش] باز مى دارد.9
من ناخوش دارم كه در پندار شما چنين آيد كه من خواهان ثنا و ستايشم و سپاس خدا را كه چنين نيستم.10
پسر «مغيره» مى گويد: از على(ع) شنيدم كه مى فرمود: «از خداوند پروا كنيد و كسى شما را فريب ندهد. دين من همان دين واحد [اسلام] است؛ دين حضرت آدم كه پروردگار آن را پسنديد. و من بنده اى مخلوقم و سود و زيانم دست من نيست جز آنچه يزدان بخواهد؛ و من نمىخواهم جز آنچه خدا بخواهد.»11
روزى سواره بر يارانش گذشت. آنان پشت سرش پياده به راه افتادند. رو به آنان كرد و گفت: «كارى داريد؟» گفتند: «نه اى اميرمؤمنان. اما دوست داريم با تو بياييم.» به آنها فرمود: «برگرديد! پياده روىِ پياده با سواره، براى سواره تباهى [دينش] و براى پياده، خوارى را به دنبال دارد.»12
روزى ديگر عده اى پياده در پى اش مى آمدند. به آنها فرمود:
برگرديد! صداى كفش ها پشت سر انسان ها، دل هاى نادان را [به خاطر احساس غرور] تباه مى كند.13
فروتنى را نردبان بزرگى و بزرگوارى مى دانست.14
جز انسانِ والا، [كسى] فروتنى نكند.15
هشدار مىداد: «آن كه ثروتمندى نزدش بيايد و او به خاطر ثروتش به وى فروتنى كند، دينش را از دست مى دهد.»16
فروتنى را ميوهی [درخت] آگاهى برمى شمرد.17
پی نوشتها:
1. الاختصاص، 158؛ بحار الانوار 114/40.
2. الاختصاص، 147؛ بحار الانوار 100/40.
3. الاختصاص، 145؛ بحار الانوار 99/40؛ حليه الابرار 435/2.
4. بحار الانوار 67/28؛ مناقب آل ابى طالب 387/1.
5. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، 296/20؛ عيون الحكم والمواعظ، 209.
6. عيون الحكم والمواعظ، 481.
7. همان /477.
8. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، 336/20.
9. همان 290/20.
10. اصول كافى 355/8؛ بحار الانوار 253/27؛ نهج البلاغه، خطبه 207.
11. بحار الانوار 89/65.
12. اصول كافى 540/6؛ تحف العقول، 209؛ محاسن 629/2؛ وسايلالشيعه، چ آل البيت، 494/11.
13. محاسن 629/2.
14. غرر الحكم، حديث1051.
15. همان، حديث9468.
16. نهج البلاغه، حكمت 228.
17. غرر الحكم، حديث301.