1.«رب هب لي من الصالحين،بشرناه بغلام حليم»
هاجر،فارغ شده و اين صداي نازك و ظريف كه انتظار شكوفايي مهر پدرانه ابراهيم (عليه السلام) را پس از سالها به ثمر رسانده،نواي لطيف اسماعيل است.
- اين آفتاب كه آينه كاري چشم هاي حسين (عليه السلام) را به درخششي اين چنين ميهمان كرده،علي اكبر است.(اشبه الناس برسول الله).
2.«اني اري في المنام اني اذبحك» روياي شب قبل پريشانش كرده است.مگر مي شود درياي مهر پدري را ناديده گرفت و اسماعيل را…..؟تازه به هاجر چه بگويد؟
- جدش را،پيامبر را در خواب ديده بود.«ان الله قد شاء ان يراكم قتيلا»يعني علي اكبر را؟عباس هم؟ صداي علي كوچك مي آمد!
3. «با ابتِ افعل ما تؤمَرو ستجدني ان شاءالله من الصابرين»آرامش شگرف پسر دست و دلش را بيشتر لرزانده بود.اين نگاه لبريز از تحسين و مباهات ابراهيم (عليه السلام) بود كه باراني شده بود.
- سر نهاد بر زين و برداشت،به قدر خوابي كوتاه،شايد هم مكاشفه اي و شهودي؛استرجاع گفت و چشمهاي علي اكبر را نگران كرد.
مگر نه اينكه ما بر حقيم پدر؟آري جان پدر،دوباره آرامش را ميهمان دلش كرد.حالا اين پاسخ شيرين علي بود كه گويي بهشت را به آن لحظه پر التهاب پدر بخشيد.پس هيچ باك و پروايي بر ايمان نيست پدر كه به حق مي ميريم و به پاي حق جان مي دهيم.
4. «فلمّا اسلما و تله للجبين»پدر چاقو را تيز مي كند و پسر در پهنه منا با درخشش تيغ پدر لبخند مي زند.واي چه مي شد اگر اين چشمها در هم گره نمي خوردند و اين نگاهها در هم تلاقي نمي يافتند.
- اين نه علي اكبر كه هستي و دارو ندارش بود كه با دستان خودش راهي ميدانش مي كرد.اين بار تن او بود كه لحظاتي پيش از او جدا شد.نگاه باراني اش را به آسمان دوخت. شاهد باش خداي من! جواني را به ميدان فرستادم كه شبيه ترين خلايق است به رسول تو.
5. «و ناديناهُ أن يا ابراهيمَ قد صدقتَ الرُويا انا كذلِكَ نجزي المحسنين ان هذا لهو البلاءُ المبين و فَدَيناهُ بذِبحٍ عظيم»
جبرءيل مثل هميشه پيامش را به موقع آورده بود. پدر و پسر در آغوش هم به مصداق بلند ذبح عظيم مي انديشدند.
- صداي«علي الدّنيا بعدك العفا»،هلهله دشمن را به آسمان برده است.صورت به صورت علي گذاشته،رمق در پاهايش رفته و زانوانش سست شده اند و هيچ چيز حتي فريادهاي شادمانه دشمن هم نمي تواند از جا بلندش كند.
6. ………………………..؟
- در هاي هاي ملائك و شور و شين بهشتيان ،در گريه هاي يك سر بچه ها و شيهه هاي يك ريز ذوالجناح،در مقابل چشمان زينب،بر زمين افتاده است و تجسم پليدي و شقاوت شهر بر سينه ات نشسته است.
7. زينب (سلام الله عليها)دستان لرزانش را به زير پيكر صد پاره او برد،نگاه باراني اش را به آسمان دوخت و با زمزمه اي كه اركان زمين و زمان را به مباهات و تحسين واداشت با محبوبش چنين گفت:
«اللهم تقبل منا هذا القربان»خدايا اين قرباني را از محمد و آل محمد بپذير.
علي اكبر صلي الله عليك
پي نوشت: سوره صافات
با تشکر موفق باشید