اينجا ديار نامردي است كه اين قوم، ديري است در گوش هاي وجدانشان پنبه گذاشتهاند كه صداي <هل من ناصر> حسين را شنيدند و رو برگرداندند. براي حسينبن علي(ع)، حتي تصور زيستن در زير يوغ اسارت حكومت يزيد، حكومت ظلمت و جور، حكومت فريب و چپاول غير قابل تحمل است. اين مردمان بر دلهايشان قفل بيغيرتي و نامردي زدهاند كه پس از آن همه نامه، اينك حسين مانده است و دشتي سوزان و جماعتي گمراه كه فقط گندم ري را ميبينند و قباله نخلستانها و حكومت ولايتها را … دينداري در اين ولايت، سراب است. اينان نميدانند كه زيستن جز تكليفي الهي و مرگ جز عروجي عارفانه نيست.
… و حسين بايد برود تا اطمينان نفسهايش طوفان صحرا را به زانو درآورد. آفتاب در تلاقي با نگاهش بشكند و فرو ريزد. كربلا منتظر حسين است تا آنجا مرگ سرخ را با دستان سرخ بپذيرد؛ اما هرگز دستان پليدان تنگ نظر را به رسم بيعت نفشرد. گودال كربلا انتظار حسين را ميكشد تا پرچم فتحي را آنجا بلند كند كه بر بلندترين قلههاي متولد شده سوراخي خاك، حتي تفكر ارتفاعش را تاب نياورند. از آن گودال، دنيايي را فتح كند كه حتي سبك بالترين بادها، بينهايت اوجش را نتوانند بال رسيدن بگشايند.
حسين بايد برود تا در سلوك عشق روز شگفتي را بيافريند كه در قاموس عاشقي ها، نامش آكنده از ادب و معرفت، وفا و مروت، صداقت و اخلاص، يقين و ايثار و شهادت شود. حسين را چه حاجت به فرات؟ كه كاروان كوچك حسين، رودي سرشار از سركشيدهترين موجهاست كه وقتي ميگذرند، همه فرات در تلاطم همهمه ملايم كاروان او محو ميشود. رودي كه وقتي پا به آن صحراي غرق در تباهي و سياهي نهاد، تا ابد آن را به رفيعترين خاك مقدس و آباد زمين تبديل كرد.حسين، آواي بلند عرفان در زير گنبد گردون است و صحراي تفتيده كربلاي او سرشار از چشمههاي جانبخش عاشق. عطش كربلا، سقاي ديدههاست كه به آن آب زلال اشك ميدهد و حسين كربلا كه خود قطب عارفان و قبله عشق سالكان است، بر قله بلند عشق و بر بام بلند بندگي ايستاده است. حسين بايد به كربلا بيايد، سر به گودال بسپارد تا آنچه بماند، قصد حماسهاي باشد حك شده بر پيشاني اين دشت كه جاودان بر چهره اين خاك خواهد درخشيد؛ قصهاي در نهايت ايجاز، حادثهاي در چند روز كه در وسعت بيكرانگي جاري خواهد بود و در گوش نسلها و عصرها خواهد پيچيد و بر دوش بادها به دياران خواهد وزيد.
كربلا سرزمين شگفتي است كه حسين بايد آنجا به خون غسل كند و به شمشير، تيمم و به اشك، وضو تا وقتي خيمهها پس از رفتن يكايك ياران، لحظه لحظه به التهاب نزديك و نزديكتر ميشوند و كار حسين يكسره ميشود، تنهايي تاريك قتلگاه و حضور آفتابي حسين رنگ ميبازد و در حرارت جنون افزاي عشق ميگدازد، آفتاب در اوج حادثه بسوزد و فرات چشم به زلالي لبهاي ترك خورده حسين بدوزد و قتلگاه بهاريترين نقطه هستي شود كه قتلگاه رفتن تا آخر راه است، فرياد وجدانهاي بيدار از گوشه گوشه زمين است، انسانساز است و تولد دوباره انسانيت … .
كربلا را ساختهاند براي حسين و حسين را براي كربلا تا بشر سرگردان دريابد معناي مبارزه با ظلم و تعدي و هوس را و بفهمد حضور شگرف انسانيت در هرجا و هر روز را؛ تا بشر دور شده از خدا، بفهمد عروج انسان در حضور خداست. بفهمد كه بشريت ميتواند شكوهمندي را رقم بزند با قرباني كردن خود براي خدا و در مقابله با ظلم در حراي آزادگي و عزت. دريابد كه آزادگي و عشق و دلدادگي را ميتوان كنار هم چيد و آيينه تمام نماي جمال الهي شد كه گودال قتلگاه عظمت انسان را به تصوير كشيد از يك گودي تا منتهياليه آسمانها و اين معناي عزيز بودن در حضيض است. در يابد كه هدايت انسان با كشتي شهادت آغاز ميشود و بشر فرود آمده از آسمان، ميتواند از گرداب خاك به سدرة المنتهاي افلاك عروج كند.
حسين بايد در كربلا رحل اقامت ميافكند تا شعر شهادتش كه نابترين و نايابترين شعر ديوان هستي شود كه او شعرش را با بدن قطعه قطعه خود سرود؛ با وزن عشق و قافيه علياصغر و علياكبر، در بحر عشق با رديف شهادت تا سلطنت ديري نپايد كه به زودي ستمكاران خواهند دانست كه به كدامين منزلگاه برده ميشوند… و كربلا انديشهاي است، شگرف و شكيبا كه هيچ واژهاي را توان تفسير آن نيست … و تو اي حسين، بي آنكه مرا كني صدا، ميآيم كه كربلاي تو بهشت رضوان من است.
با عرض سلام و خدا قوّت خدمت پرچمداران تبلیغ در فضای مجازی.
کلام رهبری پیرامون محرم و قیام سید الشهدا:
ما با خودمان عهد کرده ایم و عهد می کنیم که یاد حسین، نام حسین و راه حسین را هرگز از زندگیمان جدا نکنیم. صحن جامع رضوی 1/1/85
من الله التوفیق