از تو که می خواهم بنویسم ، قلمم یاری نمی کند گویی …….
سرودن سخت می شود ونوشتن ، دشوار
که عظمت بلند تو را سرودن از هر قلمی ودستی وزبانی ، بر نیاید
سخنانت را می خوانم که گویای جلوه ای از دریای عظمت تواند پندهایت ، نصح هایت ، و وصیت هایت .
آنچه را که نه به دیگران – یاران زمان بودنت
که به ما گفتی وآنها که پس از ما می آیند وخواهند آمد
گفتی رضای خدا در طاعتش مخفی شده استومن هیچ طاعتی را کم نشمردم
مبادا که رضایت خدایم درآن باشد
گفتی آن که با همنشین بد ، نشست وبر خاست کند در امان نمی ماند
آن که به محل بدی رفت وآمد کند متهم می شود
آن که مالک زبانش نباشد پشیمان می شود
ومن کوشیدم که زبانم را به نیک عادت دهم که از آن بهره مند شوم
که زبانش را به هر آنچه که عادتش دادم به همان عادت کرد
گفتی در ساحل قناعت ، با دوری از حرص ،فرود آ با کوتاه نمودن آرزوها ، شیرینی زهد را بچش
با پوشیدن لباس نا امیدی از دنیا ،اسباب طمع را قطع کن
و من به خودم می اندیشم به نفسم به آنچه مرا به خودی خود می خواند برای داشتن دنیا
نگاه می کنم غرق شده ام در گرداب این سرای فانی سرابش مرا فریفته است وچشمانم آلوده به حب دنیا
زشتی ها را نمی بیند و پلیدی ها را نمی خواند
به بهانه شهادت امام باقر (علیه السلام)