به بهانه چهارم شعبان، ميلاد علمدار كربلا(ع(
از نسل اسماعيل ذبيح بودي كه وقتي پدر فرمود: در رؤياي صادقه فرمان يافتم كه تو را در راه حب الهي قرباني كنم. خوب بنگر كه تراز و انديشه تو چيست؟ پاسخ داد: اي پدر! امر خداي را درباره قرباني كردن من اجرا كن كه مرا در اين راه از صابران و استواران خواهي يافت… و تو امر خداي را صابرانه و استوار به جان پذيرفته بودي تا در كربلاي عشق سر به راه محبوب دهي…
همين عشق و انس و علاقه بود كه تو را <باب الحسين(ع)> خواندند و تو آن را اين گونه به تصوير كشيدي…
<اي وجود من! پس از حسين زندگي براي من مايه خواري است و ديگر مرا چه سود كه بعد از او در دنيا زنده بمانم. اين حسين است كه امروز تشنه است و جگرسوخته و ديگران از آب سرد و گوارا مي آشامند.
آيا من در فرات، آب سرد و گوارا بنوشم و او تشنه باشد؟ هرگز، اين راه و روش دين من نيست، هر كس كه در انجام وظيفه صادق و اهل يقين باشد، اين روش عمل را ندارد>.
همه مي دانستند كه تو پهلواني هستي كه مطلع قصيده دلاوري هاي ابوتراب، در شاهنامه عرب را كامل كرد و صاعقه رجزهاي حيدر كرار، در فصل طلب هم مبارز در بي جوابي خويش خاموش نمي ماند…
همه مي دانستند تو بالا بلندي از تبار حيدري كه صداي پايش چون طنين آهنگ ذكر <يا مرتضي علي(ع)>، رزقي از بركت كوله بار سخاوت علي(ع) را هديه زمينيان مي كرد.
همه مي دانستند تو آمده بودي تا در كربلاي عشق تابلويي را ترسيم كني از دستان بريده اي كنار علقمه كه گرهگشايي و مهرگستري را هميشه براي كودكان حسين(ع) به ارمغان برده بود…
همه دريافته بودند ـ از تمام سال هاي زيستنت كه دمي حسين(ع) را رها نمي كردي ـ كه عباس يعني معرفي غيرتي كه بي نظير است؛ با پشتوانه اي از قدرت ذوالفقار… يعني لشكرشكني كه شكافنده صف جماعت شب آلودگان است… يعني دلاور مرد عرصه پيكار كه تزلزلي به اركان يلان پوشالي و طبل هاي تو خالي م يافكند… يعني خط بطلان بر انديشه هاي تيره اي كه امان نامهمي آورند براي جدايي ياران ولايت از ولايت…
و عباس يعني ابوالفضايل كه در بزرگواري و شرف و عزت، وفا و انسانيت و عبادت، كرم و حلم و علم و تقوا جز امام شهيدت، حسين(ع) چه كسي مي توانست مانند تو باشد؟…
چه كسي مي توانست همچون تو باشد كه وقتي دستت در مسير شريعه فرات تا خيمه قطع ميشود، دلاورانه به پيش بتازي و رجز بخواني:
والله ان قطعتموا يميني اني احامي ابدا عن ديني
و عباس يعني ايمان قاطع، فهم و درايت عظيم و عزمي جزم كه امان نامه را رد كند و شهادت را با زنده ماندن معامله، كه دست به آب ببرد و آب ننوشد به ياد لب هاي تشنه حسين(ع) و فرزندانش، كه صبورانه برادران را به رزمگاه بفرستد و شهادت آنان را ببيند و استوار و صابر در حمايت برادر بايستد، كه به خون خود بطپد بيآنكه از راهش نكول كند، كه مضرّج بالدّماء باشد ولي دست از برادر، از ولايت بر ندارد و باز هم حماسه بخواند.
اقسمت بالله الاعزّ الاعظم ليخصبتن اليوم جمعي بدمي
به خداي بلند مرتبه گرانقدر و بزرگ سوگند ياد ميكنم كه امروز در راه اسلام جسمم را به خونم رنگين كنم…
و عباس يعني درس همدلي، همدم و همنشين بزرگان بودن، دل به دل آنان دادن و از فضيلت هاي آنان بهره بردن؛
يعني درس جد و جهد و تلاش در اكتساب فضايل و بزرگي؛ يعني درس دينداري و ايمان و رابطه اي محكم با خدا داشتن و رسيدن به عظمت خدايي؛
يعني درس تقوا و پرهيزكاري؛ يعني درس عبادت و اطاعت محض از دستورات خداوند؛ يعني درس هدايت؛ يعني درس غيرت و سخاوت… و عباس يعني ساقي جان هاي تشنه؛ طراوت باغستان هاي مهر و وفا…
و تو عباس جان نه تنها ميوه دل ام البنين كه روح و ريحان فاطمه ايي…
چهارم شعبان روز شکفتن گل معطر
حضرت ابالفضل العباس (علیه السلام)
بر شاخسار اهلبیت (علیهم السلام) مبارک باد