وقتي عزم جزم كردي به نجف بروي، وقتي به نجف رسيدي، وقتي بيمار و نالان در گوشه حجره ي ساده و محقرت افتاده بودي، وقتي همدرسانت برايت كاسه آشي آوردند، هيچ كس فكر نمي كرد روزگاري آوازه نامت بدان جا برسد كه بزرگان عالم غرب در مقابلت درمانده شوند.
ظاهر ساده و بي پيرايه ات آنقدر به مردم عامي و عادي شبيه بود كه وقتي علامه سمناني; مردم را به استقبالت فرستاد، آنها ديگري را به اشتباه به جاي تو گرفتند….
همت والا و عزم راسخت بود كه آرزوهايت را در سايه سار لطف بيكران الهي به گل نشاند.
غواص پولادين اراده اي بودي كه در ميان امواج خروشان <مثنوي معنوي> پاي نهادي و سرافراز بيرون آمدي و راهي از <دريا به دريا> گشودي. تن و جان خويش را در اقيانوس بيكران نهج البلاغه شستشو دادي و روحت را صفا بخشيدي
و آنگاه كه به سوي دوست پر مي كشيدي، هنوز ناشناخته بودي و بي آلايشي و كم پيرايشي با آن خلوص خاصت براي كمتر كسي تعريف شده بود.