سي و يكم خردادماه، يادمان شهادت هميشه سرفراز؛ شهيد دكتر مصطفي چمران
چه خوش گفته است:
يار مردان خدا باش كه در كشتي نوح هست خاكي كه به آبي نخرد طوفان را
و تو مرد خدا بودي كه براي خدا كار كردي… وگرنه آن زمان چه كسي مانند تو دكتراي الكترونيك و فيزيك پلاسما داشت؟!
مي داني با اين مدرك چه مي توانستي بكني؟…
اين مدرك مهم آن هم از معتبرترين دانشگاه جهان، بروكلي…
le="text-align: justify;">سازمان فضايي آمريكا (ناسا) به تو پيشنهاد عضو هيأت علمي بودن را داد و تو خيلي سهل، خيلي راحت خنديدي و گفتي: نه!!…هيچ گاه از يادت نرفته بود كه مادرت هميشه به تو سفارش مي كرد: <فرزندم! هيچ وقت خدا را فراموش نكن>. و تو خدا را فراموش نكردي!
آمدي و ثابت كردي، كه <دكترا براي دلت خيلي حقير است>.
آمدي، چون مردان خدا، حتي نيم قدمي را براي دشمن او بر نمي دارند، و تو نخواستي تا دانشت را براي دشمن خرج كني…
و امروز… به راستي تو كه بودي؟…
به (وَ أعِدّوا لَهُمْ مَا ﭐسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ…) يقين داشتي، كه در سرزمين كفر نيز نيروهاي انقلابي را گرد هم آوردي تا دين خدا را احيا كني.
تو به دنيا دل بسته نبودي؛ چرا كه دنيا را نمي خواستي. تو دل به معبود سپرده بودي و آنان كه دل در گرو عبوديت الهي دارند و از بندگي مي سوزند و وصال حق را مي طلبند را با دنيا چه كار؟!…
چمران؛ دلاوري كه پاوه را با نام تو مي شناسند، و دهلاويه را با نام تو…!
در عشق لايتناهي سوخته بودي كه گفتي: <هيچ نمي دانستم كه در دنيا آتشي سوزان تر از آتش وجود دارد>.
آن ها كه با تو بودند، آن ها كه تو را ديده بودند، آن ها كه با تو همدم بودند، ديدند چگونه سراپاي وجودت در خدمت حكومت اسلامي و رهبري آن بود، و براي بنا و بقاي آن، هرچه در توان بود را گذاشتي؛ بي آن كه حرفي بزني، يا به رخ كشي و منت نهي!
تو اگر مي خواستي، مي توانستي در رفاه باشي، اما ساده زيستي را برگزيدي. تواضع، اقتدار، صلابت، ايستادگي و تحمل در مقابل حرف ها و گفته ها و … و اين ها را نيز از مولايت علي(ع) آموختي؛ همان كشتي بان كشتي شكسته وجودت، كه خود مي گفتي:
<انيس تنهايي من، غمخوار من، هنگامي كه كوهي از غم مرا مي فشرد، تسل بخش قلب مجروحم، هنگامي كه در آتش درد مي سوزم، در طوفان هاي حوادث، در گرداب هاي خطر و نابودي، هنگامي كه كشتي شكسته وجودم به تخته سنگ هاي كينه و نفرت برخورد مي كند، و باران تهمت و افترا بر من مي بارد، در تاريكي ظلمت، كه ديگر هيچ اميدي ندارم و همه راه ها كور شده است و دل به نيستي نهاده ام و فقط <توكل علي الله> قلبم را روشن كرده است؛ آن جا كه علي(ع) كشتي بان كشتي شكسته وجود من است>.
گاه مي انديشم چه مي شد اگر تو مجال مي يافتي تا تمام توان و استعدادت را كه بسيار مورد نياز انقلاب اسلامي بود، به خدمت درآوري! اما هيچ گاه نشد… و كاش مي شد تا تو برنامه هاي درازمدتت را جامه عمل بپوشاني…
به راستي چمران!
دلاور دوران، چه قدر غريب بودي تو… و امروز همچنان غريب ماندي.
امروز همه به حزب الله لبنان مي بالند و از افتخار آفريني هايش در برابر رژيم نژاد پرست غاصب صهيونيست غرق در غرور مي شوند، اما آيا مي دانند، كه همگامي با صفا و بي رياي تو با يار ديرينت امام موسي صدر، شيعيان محروم لبنان را احيا كرد و حزب الله امروز را تربيت نمود؟!
تو را با خودت مي شناسيم چمران!، … كه همه ي ابعاد وجودت، عرفانت، سوز درونت، استعدادت، توانمندي ات، افكار و انديشه هاي والايت، محبتت، دلسوزي ايت، دل نگراني و دغدغه ات براي اسلام و انقلاب و امام تو بود، امّا به راستي غريبي چمران!
اي مرد خدا! در مناجاتت با خدا، برايمان دعا كن.