در مــحلي كـه جــمال تـو درآيــد بـه نــظر نـظر انـدر رخ خـورشيـد درخـشان باشد
عاقل آن است كه در كوي تو مجنون گردد زنده آن است كه در كيش تو قربان باشد
از كجاي مدينه سراغ تو را بگيرم كه اين شهر هنوز هم هرم نفس هاي گرم تو را دارد؛ هرم كرامت دست هاي تو كه عطر سخاوت و كرامت را در كوچه پس كوچه هاي اين شهر جاري مي كرد…
ستاره هاي اين شب هاي رمضان را اگر رصد كنيم، هر ستاره نام تو را بر خود دارد و مي درخشد با نام پر تلألؤ تو، به وسعت يك آسمان شكيبايي؛
تو كه هم شانه با پدرت علي(ع) و هم خانه با برادرت حسين(ع) بودي و چونان چلچراغي از علم و هدايت و كرامت بر دل هاي دوستان و شيعيانت تابيدي؛
تويي كه هر جا سخن از حُسن و مهرباني، كرامت و حلم است؛ نام مباركت بر زبان مي آيد و از شكوه يادت تمامي دعاها به مرحله استجابت مي رسند؛
تويي كه تدبير و شكيبايي ات، ترفندهاي فرزند هند را عيان كرد؛ تويي كه دست هاي كريمت را تك تك خانه هاي مدينه هنوز به ياد دارند؛ تويي كه كشتي دين را بي مهابا از خروشان ترين درياها گذراندي و امانت مكتوم الهي را به دست كشتي باني ديگر از سلاله پاكان دادي؛ تويي كه وارث حلم و هيبت رسول خدايي…
امام كرامت و جود!
آن كه از آبروي تو وساطت مي طلبد، تشنه باران هدايت توست و آن كه حاجت را بهانه كرده، تشنه رفاقت تو! تويي كه ناشناخته اي هنوز هم ميان خيل دوستدارانت؛ كه هنوز بشريت در نيافته است راز پر عظمت صلح تو را كه هيچ كم از عاشوراي حسين(ع) ندارد…
تويي كه به تواضع آبرو بخشيده اي؛ به جود و كرم و زهد! تويي كه اگر صلح را پذيرفتي، خواستي تا نفس هاي آخرت حتي، حق و حقيقت بماند و آفتاب زير پوسته هاي ابر قرار نگيرد و كه اين را فهميد؟ كه فهميد كه كارد به استخوان تشيع رسيده بود و منتظر ضربه اي كه زانوي دين بشكند و لاشخورها منتظر براي جان دادن ميراث نبوت كه ميوه هاي آن را غارت كنند!
چه كسي تو را آن گونه كه بايد شناخت كه روح مناعت هاشمي كه هماره چون عقابي بلند پرواز قله هاي مرتفع را به زير پا مي گذارد، به رفتار تو نيز برازنده بود، وقتي صلح نامه را امضا كردي؛ تويي كه امضايت همان به گودال رفتن حسين(ع) بود براي زنده ماندن اسلامي كه جدّت رسول خدا(ص) آورده بود و كه اين را آن گونه كه بايد، فهميد؟!
امام شجاعت و غيرت!
اينك همگام با تاريخ دو زانو نشسته ايم و چهارچشم مي نگريم به تخته سياه كلاس تو كه چه درس برايمان داري… چه درس هاي سفيدي كه تا هميشه يادگار بماند در حافظه ما و كتاب هاي روايت…
و تو آموختي به همگان كه جنگ هدف نيست؛ كليدي است تا روزنه هاي بسته را بگشايد؛ كه تو عقلانيت را از صلح حديبيه آموخته و به گفتار رسول الله(ص) اقتدا كرده بودي؛ تو كه از خانواده عشق بودي و عقيده و جهاد و آموخته بودي مجاهده را كه اگر با منطق فصيح نشد، با صلح قهرمانانه؛ اگر با صلح قهرمانانه نشد، با شمشير شهادت؛ اگر با شمشير شهادت نشد، با دعاي روشن گر و اگر با دعاي روشن گر نشد، تا تحمل زندان…
كريم اهلبيت(ع)!
زمين آغوش گشوده آمدنت را تا دل بي قرار خود را به درياي آرامش تو بسپارد…
دست هاي نيازمان را از چشمه سخاوتت كوتاه مكن؛ بگذار با وضو در نور امامتت، شيريني كرامتت را چشيده باشيم؛ قفل بسته چشمانمان را با عنايت و كرمت بگشا تا طعم سفره مهرباني تو را بچشيم كه هيچ زخمي از بارش كرامت و مهرباني ات بي مرهم نمي ماند…
میلاد کریم سبز پوش آل فاطمه، تنهاترین سردار لشکر حیدر و غریب شهر پیامبر تهنیت باد