به بهانه شب قدر
<الحَمدُ لله الَّذِي لا يَبلُغُ مِدحَتَهُ القَائِلونَ و لا يُحصِي نَعماءَهُ العادُّونَ و لا يُؤَدّي حَقَّهُ المُجتَهِدُون …>
و مگر بيان بلاغتي هست كه به بي كرانه هاي وصفت دست يابد و نعمت هاي بي شمارت را به شمارش بنشيند؟…
الهي!
از خاكيان، هر كه عزم حضور در محضر بزرگي كند، به آراستگي ظاهر و پيراستن باطن خويش از پليدي ها، اميد عنايتي بلند و كرامتي شگرف دارد؛ به هر بانگ اذاني كه به نماز و نيايش تو قامت مي بندم، آراسته به عطر و سجده و سپيدي، در آرزوي صله احسانت و به اميد بخشايش بي كرانت هستم.
الهي!
مرا از آناني قرار ده كه از سرچشمه محبتت با جام لطف مي آشامند و در جويبار صفا در آمدند؛ آناني كه به رستگاري و خوشبختي خويش يقين پيدا كردند و چشمانشان به واسطه ديدار محبوبشان، روشن گشته است.
خداوندا! تشنه آرامشي روشنم كه از نور نگاه تو حاصل آيد. بگذار كشتي طوفان زده وجودم در ساحل امن تو آرام گيرد و قلبم از مهرباني تو سرشار شود.
خداوندا! اين نفس سركش، مرا به ورطه لجن زار گناه مي كشاند. در ميدان خطاها سخت مي تازد و تشنه معصيت است. بر تن فطرت پاكم، لكه هاي خواري و لباس كثيف گناه را مي پسندد…
به تو پناه مي برم از اين نفس، نفسي كه هر گاه نسيم ناگواري ها بر او وزيدن مي گيرد و سيل ناخوشي ها به سويش سرازير مي گردد؛ آهنگ بي تابي و ناسپاسي و ناسازگاري سر مي دهد.
به تو پناه مي برم از دل سختي كه تحت فرمان سلطان ستمگر وسوسه ها درآيد و زنگار خودسري و لباس بدخويي بر تن كند …
به تو پناه مي برم تا اين دستاني را كه تا ارتفاع بي نهايت مهرباني ات به التماس برخاسته اند، پذيرا باشي.
الهي!
اشك هاي بي پرده ام را پي درپي كن و در چشمه سار بيداري، شست و شو ده و زنگار عصيان از تنم بزداي. چنانم كن كه دست تمنا، جز به درگاه تو بلند نكنم.
مرا از مردماني قرار ده كه دنيا در نظرشان بي قدر است و فريب و مكر دنيا، هرگز ديده حقيقت بين شان را كور نمي كند.
بر يقينم بيفزا و در هنگامه تنهايي و غربت، يأس و واماندگي دستگيرم باش …
يا أرحم الراحمين