گراميداشت و شادباش عيد سعيد غدير
اين حجة الوداع رنگ حزن دارد كه آخرين حج است و رنج اين خداحافظي گلوي گسيخته زمين را مي فشارد. مكه آرام آرام در خويش مي شكند از فراق رسول خدا(ص)… هوا نفس گير است و زمين دلتنگي ميكند وداع تلخ رسول خدا(ص) را …، اما اين وداع تلخ، شيريني بركه خم را با خود دارد… كه مردي فراتر از پندارهاي بشري و فراتر از تمام معيارهاي ظاهري انسان خاكي به ولايت برگزيده مي شود.
غدير و بركه خم برگزيده مي شوند تا ولايت علي(ع) براي همگان رقم خورد؛ ولايتي كه چشمه حيات لازمان و لامكاني است، چشمه اي كه تا هميشه تاريخ خواهد جوشيد و ولايت و نبوت را به هم پيوند خواهد زد…
و اين روز بايد روز ولايت علي(ع) باشد، روزي كه ابراهيم(ع) از ميان كوهي از آتش در برابر نگاههاي شعلهو ر از آتش خشم و نعره شوم اهريمنان، پرده تيرگي ها و جهالت نمروديان را پاره كرد و در ميان شعلهها حقيقت را فرياد زد كه تكه هاي يقينش در ميان آتش نخواهند سوخت …
و تو بايد بياموزي كه به تولاّ رسيدن؛ يعني رمز از خود بي خود شدن؛ نور شدن و بي وقفه تابيدن.
و ابراهيم(ع) به تولاّ رسيد در منجنيق؛
و اين روز، روز ولايت علي(ع) شد تا آنان كه عناد مي ورزند در جهل مرگبار خويش بمانند كه تولاّ به آنان نمي رسد.
اين روز بايد روز ولايت علي(ع) باشد، روزي كه آب، آلودگي قرنها را شست و كشتي ماند و ناخداي آن، و آنان كه ايمان آورده بودند نداي الهي كشتيبان را …
ناخدايي كه بلنداي عصاي ايمانش به اوج مي رسيد و ايمان آورندگان به نوح(ع) مي دانستند كه آنگاه كه مهلت تمام شود، بارش صاعقه ها را هيچ گريزي نيست و ايمان نياورندگان به ولايت … غدير فرصتي ديگر بود برايشان … فرصتي كه صراط مستقيم بود…
غدير نور ازلي است كه پيش از آفرينش جهان، در رگهاي هستي، جاري بود؛
بهار خجسته اي كه تكامل واپسين زمين را نويد ميداد…؛
روز شكوفايي ولايت در قاموس خلقت …؛
روزي كه آرماني ترين انديشه را پيامبر خدا(ص) در اذهان همگان جاري ساخت تا جهان خاكي در تحولي عظيم و جهان افلاكي با ذوقي سليم، عبادت خدا را سرلوحه خويش قرار دهد…
و اين بركه، سكوي جاودانگي بود، بركه اي از تدبير براي رسيدن به رستگاري هاي پياپي، رفتگان برگشتند و نيامدگان شتاب كردند تا در اين آبگير به اقيانوس رحمت خدا پيوند خورند كه اينجا درِ بهشت باز مي شود و شد …
و درخت هستي كمال يافت و قرابت انسان با خدا آشكار گرديد. و باران الطاف رحماني بر گلزار جانهاي تشنه باريدن گرفت تا توفانهاي حريص، حريم سبز درختان را به بازي نگيرد و عدالت پشت حصارهاي تبعيض، به فراموشي سپرده نشود…
و غدير؛ روزي كه هستي، تمامت خود را بدو بخشيد كه:
آحاد ملك چو سجده بر آدم كرد
بـر نــام علــي و شوكــت خاتــم كــرد
در روز غدير خــم نـه تــنـها آدم
بر قامت علي مرتضي فلك سر خم كرد