همه تو را ميخوانند
موعود هزاره هاي تاريك بشري كه پيامبران نخستين بشارت آمدنت را داده بودند؛ آنگاه را كه پرده هاي ترديد كنار خواهد رفت و زمان تأويل خواب هاي زمين فرا خواهد رسيد، وعده امان داده اند به آمدن تو؛ تو كه بيايي مردم سرگردان جهان، بر مدار تسليم، بر گرد دايره وحدت به نماز خواهند ايستاد؛ كوره راه هاي ضلال، راهِ كور خواهند شد تا جاده روشن، صراط مستقيم خداوند باشد. وعده امان داده اند تو كه بيايي دنيا به فطرت اصيل خود بازخواهد گشت و عرفان واژه اي دشوار براي مردمان ساده آبادي نخواهد بود …
اين روزها، روزگار مرگ انسانيت است كه زمين در جاهليتي پست دست و پا ميزند … حقيقت را زنده زنده سر مي برند و شب هاي بشريت به تيرگي مي گذرد. ابرهاي ماديت، منيّت نفس و هواپرستي، آسمان دل ها را تيره و تار كرده؛
اين روزها دوباره عطش معنا مي شود و بشر در عطش جرعه اي معرفت لب تشنه مي سوزد و به هر سرابي چنگ مي اندازد، براي رفع عطش …؛ اين روزها دوباره خيمه گاه ها را آتش مي زنند تا سرمايه هايشان را غارت كنند و زنان و دختركان را به اسارت مي برند …
اين روزها بوي ناجوانمردي، بوي خون، بوي خيانت را به راحتي مي توان استشمام كرد، دست هاي بسته، چادرهاي خاكي، جگرهاي پاره پاره، لب هاي عطشان، سرهاي بريده، كوچه هاي نامردي، بيعت هاي دروغين، تيغهاي آخته، نيزه هاي شكسته، دست هاي بريده، مشك هاي عطش … تكرار ميشود
در اين تيرگيها و سياهي هاست كه وعده آمدنت روح و جان جهان را طراوتي مي بخشد، ناگفتني كه بشر را به آفتاب پيوند مي زند … حضوري سبز كه رفتن تمام غفلت ها و نسيان هاست. آمدني كه ميوه هاي حكمت و دانش را در كوچه باغ تاريخ انديشه بشر، رسيده خواهد كرد و گره از معماهاي ازلي انسان خواهد گشود…
تو مي آيي و بيت المقدس بوي كعبه را به خود مي گيرد و تمام قبله ها به سمت قطب ايمان تغيير جهت خواهد داد. نگاه هاي تشنه، كوير زدايي خواهند شد و بشر دوباره به صميميت آب و علف نزديك خواهد شد
بشريت تو را به انتظار نشسته است تا زندگي به مسير اصلي خويش باز گردد و انسان از بي هويتي نجات يابد كه آدمي خسته است از اين همه دين هاي ساختگي و عقيده هاي بي اساس، دل زده است از اين همه قانون مجازي بي اصل و انديشه هاي بي در و پيكر، وا زده است از اين همه آرمان هاي بي بنيان و مدعيان بشر دوست، مردارهاي حاكم و ادعاهاي پوچ … و تو را ميطلبد تا بوي سيب همه جهان را از آن خود كند و انسان از اسارت زمستان رها شود … كه تو آرزوي همگاني … از سحرگاه خلقت آنگاه كه دستان طمع قابيل، گلوي معصوميتهابيل را فشرد، سيل اشك پيش از سيلاب بلا در ديدگان نوح(ع) جوشيد، موسي(ع) گوساله پرستي پيروانش را پس از سال ها دعوت به خدا پرستي ديد، عيسي(ع) در گاهواره به پاكدامني مريم(س) شهادت داد، سنگ پيشاني محمد(ص) را شكست، ريسمان بر گلوي علي(ع) بسته شد، حسن(ع) پاره هاي جگر خويش را در تشت تماشا كرد و … غروب عاشورا كه زينب(س) دستاستيصال بر سر، ميان قربانگاه و خيمه گاه هروله كرد و متلاطم پس از نيايش تو را خواند … السلام عليك ايها المقدم المأمول…
لـشكر حسن تو نازم كه دل هر بـشري پيش مــژگان سيــاه تو سـپر مــي ريزد
هر كه جز عشق تو مهر دگري برگيرد هستي خويش به سيلاب خطر مي ريزد
كن شتاب اي شه والا، پي تعمير جهان كه ز ديــوار و درش فتنه و شرّ مي ريزد
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام
ممنون زیبا بود .
این روز عزیز بر شما مبارک .
التماس دعا