<سنگ بياور اسماعيل كه پروردگارم امر به تجديد بناي خانه اش داده است>
و دستان توانمند اسماعيل سنگها را بر مي دارد و در كنار تو بر زمين مي نهد تا تو با نفس هايي كه بوي خدا مي دهد و چشماني كه ابرهاي باراني را در خود پذيرفته است، لبيك گويان ديوارهاي كعبه را بالا ببري.
در سرزمين بادهاي سوزان و گرماي كوير با بدني سوخته از هرم آفتاب و با سر و صورتي گرد و غبار گرفته، خشت خشت، عشق را بر روي هم مي چيني تا به اذن پروردگار نفخه ي بهشتي بر آن بوزد و حرم حرمت خدايي بيابد.
خانه اي ساده و سنگي، خانه اي چهارگوش كه رستنگاه عشق است، چارچوب بلند جاودانگي، خانه اي كه چهارگوشه اش را مي تواني سجده كني و كلام بندگي ات را به گوش جان عالميان برساني.
مكعبي نوراني كه دلهاي عاشق را چون كهربا به سوي خود جذب ميكند. كعبه را به امر پروردگارت باز مي سازي تا دلدادگان سر بر ديوارش نهند، دست از <من> خود بكشند، پاي از گليم منيت بيرون نهند و در مسير <او> شدن قدم گذارند.